نمی شود که بهار از تو سبز تر باشد
گل از تو گلگون تر
امید از تو شیرین تر .
نمی شود ، پاییز
فضای نمناک جنگلی اش
برگ های خسته ی زردش
غمگین تر از نگاه تو باشد .
...
نمی شود که بهار از تو سبز تر باشد ...
و صدای عابر پیری که آب می خواهد
به عمق یک سلام تو باشد
نادر ابراهیمی
به خاطر دخترم هم که شده باید یک روز مادر شوم... دختر من آبنبات چوبی دوست دارد... پیراهن خال خالی چین دارش را تنش می کنم و با خودم میبرمش دفتر.. البته فقط گاهی... آن هم به اصرار همکارم که دلش برای دخترم ضعف می رود... دختر من هیچ وقت با مردن آدم ها ناراحت نمی شود.. چون فکر می کند که آدم ها یک جای دیگری خوشبحالشان ست... درست مثل مورچه ها و پروانه ها و خرگوش ها...دختر من خیلی بلدست که به کفشدوزک ها قصه بگوید.. خوشش می آید که با من و دوست های خل تر از خودم عمو زنجیرباف بخواند.. بعد من که شب ها میخوابم با خودم فکر کنم که دنیا مگر چقدر زور دارد که بتواند روزی اشک دخترم را در بیاورد و دلم ریش بشود از رسیدن آن روز... بعید میدانم.. دوست دارم بی هوا بیاید بغلم کند و صورتش را به صورتم بچسباند و با قلقلک هایم قهقهه بزند و چشمهاش ریز بشوند... تازه یادم رفت بگویم... دختر من از رعد و برق میترسد درست برعکس من.... به گمانم آغوشم امن ترین جای زمین باشد برایش...
اسمشو با پدرش مشورت کن :)))
91.10.24
به خاطر دخترم هم که شده باید یک روز مامان شوم....مامانی که دخترش از رعد و برق می ترسد و دلش ضعف می رود وقتی خودش را با تمام وجودش در اغوشش مچاله میکند....
من هم....من هم باید به خاطر دخترم هم که شده مامان شوم....
و در مورد خصوصی...دنیا همینه دیگه!عجیب غریب....به این میگن قانون جذب با سرعت بی نهایت!
راستی اسم....
من خودم همیشه نازنین دوست داشتم....قدیمیه ولی دوسش دارم...دختر ناز من....
نازنین یعنی دیگه یه دختر ناز و ملوس و مامانی با پوست سفید و موهای سیاه یا شایدم طلایی فرفری.... من وقتی میگم نازنین این میاد جلو چشمم....نازنین مامان....نازی مامان :) ناز بانوی مامان.... من دوس دارم این اسمو :)
کاش میشد به خاطر هیچ چیز و هیچ کس هیچی باشی هیچیه هیچی
اسمشو از ماریا بپرسسسسسسس
اون تیکه آخرشو نپسندیدم . برای دخترم اسم بگذاریم؟
ولی باقیش خیلی به دلم نشست .
اسم نادر ابراهیمی آوردی یاد گالان و سولماز افتادم .
پوپک !
فک کنم مناسبشه...
به خاطر دخترم هم که شده باید روزی مادر شوم.. حس قشنگیه...
درست مثل حسی که من به پرنیان خیالیم دارم..
گل گیسو!!!!!!!!!این معرکه بووووووووووووووووود
بخاطر دخترم هم ک شده باید یک روز مادر شوم!
عالی ی ی ی ی ی
اسمشو هرچی میخای بزاری بزار!فقط ع ا ط ف ه نزار!چون بزرگ شه از اسمش متنفر می شه:دی
خاله:دی قربونش بشه:))))
عاشق قلم نادر ابراهیمی ام...
چقدر دلم خواست
عزیزم. یه لحظه یاد یاسی ام افتادم. دخترکم الان تو مهدکودکه ..... دلم تنگ شد براش. عزیزکم.